نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

وقتی تو کوهنوردی اون اتفاق برام افتاد، دکتر گفت:«نباید از پاهات زیاد کار بکشی.» همین باعث شد که موقع بستنِ ساک سفر، لیلا جون بگه : « مصطفی جان! نرو مادر؛ نگرانتم؛ پیاده اذیت میشی؛ بذار چند هفته دیگه با ماشین میریم.»

ولی عاطفه که همیشه جور دیگه ای به دنیا و اتفاقاش نگاه می کنه، بهم گفت: « درسته که

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۲۵
آسیه سلطانی
شکر خدا که بالاخره لابه لای کارها، به این کار هم رسیدم و پادکست شعر هر سفری را همسفری باید، ساختم. 
ولیکن موفق به اشتراک گذاری نشدم. بدلیل مشکلات فنی.  
در اولین فرصت رفع مشکل، به وعده عمل می کنم. 

این را نوشتم👆🏻 و بعد از چند روز، به این رسیدم 👇🏻
می دانم که عمل به وعده، از نشانه های مؤمن است؛ لیکن وقتی متوجه می شوی نباید وعده می دادی، عذرخواهی لازم است. 

و امروز نشانه ای مرا متوجه کرد که... 
 لابد باید صدایت را فقط برای شعرهای آئینی استفاده کنی؛ نه غیر از آن... 
و تصمیم گرفتم تاجایی که دستم میرسد، هرچه صوت شعر را که خودم خوانده ام پاک کنم. 
به امید گشایش درب های رحمت الهی... 
و خداوند را سپاس  . 
و عذرخواهی بابت عمل نکردن به قولی که داده بودم. 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۰۳
آسیه سلطانی

مسافرم؛

مسافر جاده ی تنهایی؛

غنچه ای درحال شکفتن را در آغوش گرفته ام؛

گلبرگ های حساسش را نوازش می کنم،

و باران اشک هایم را در مسیر شکفتنش،

می چکانم...

از کنار رودی گذر می کنم

و به یاد می آورم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۴ ، ۲۲:۴۰
آسیه سلطانی

هرچه واژه ها گسترده تر می شوند، باز هم نمی توان درد های این چند سال اخیر را با واژه، بر شانه های کاغذ گریست. 

این روزها، وقتی باهم مواجه می شویم، نمی توانیم چیزی بگوییم؛ 

فقط دلمان می خواهد یکدیگر را بغل کنیم، 

روی شانه های عزیزانمان اشک بریزیم و صدای 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۸:۲۷
آسیه سلطانی
چشم از ساعت بر نمی دارد.
منتظر است وکیلش از در اتاق قاضی بیرون بیاید و 
بگوید:  «همه چیز تموم شد.» 
وکیل آمد و  گفت: 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۴ ، ۰۹:۱۹
آسیه سلطانی
او، مهربان است و آرام؛ 
آزارش به مورچه هم نمی رسد. 
سرگرمِ کارهای خود است و اصلا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۴ ، ۰۱:۲۹
آسیه سلطانی

زمانه اندکی از آنچه می دانی و می گویند، 

رحمِ کمتری دارد... 

و دارد در دهان خود، 

بسی لالاییِ سنگین، 

که در گوش تو 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۰۱:۱۰
آسیه سلطانی
دلم را قفل و کلید، تویی...
سرمای دلواپسی ام را
با هُرمِ نفَسی، گرما بده. 
سکون قلبم را 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۴ ، ۲۳:۲۹
آسیه سلطانی

ناگهان سوخت وسایل کارش

موتورِ کنارِ چادرها، 

میکروفون،  

ضبط صوت، 

دفترچه، 

عکس های 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۳۲
آسیه سلطانی

🌹سروده ای با ویرایش مجدد🌹

امتداد نگاهت را می گیرم و پیش می روم

چیزی نمی بینم، جز نور... 

کاش نگاهم، به نگاهت 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۱۵
آسیه سلطانی