بسم رب الشهداء و الصدیقین
این روزها می نویسم اما نمی توانم منتشر کنم.
به جایی رسیده ام که اگرچه حرف زیادی برای گفتن دارم، اما نشرش، بی، فایده است. چراکه آنچه در این دوران فراوان است، سخن و نوشته است
بســـــــم الله الرحمن الرحیم
انّا لله و انّا الیـــه راجعــــــون
برخی انسانها چنان قوی و صبورند و چنان درصد بالایی از درک را دارند که هنگامِ مصیبت شان، در مواجهه با آنها، نمی دانی از چه واژگانی اسنفاده کنی. این است که ترجیح می دهی، در مقابل شان زانو بزنی، در آغوش
بـــــسم الله النـــــــور
وارد حیاط می شود. غروب است. روی سنگچینِ منتهی به حوض قدم می زند. حوض را تازه آب کرده اند. تصویرِ ماه در آبِ زلالِ
بســـــــمک یا صبـــــــــور
گفتی که ز شعرت همه پیغام بگیرم
از روح خدائیِ تو الهام بگیرم
دردی به دلم مانده از
بســــــم الله النـــــــور
شعرنو از زبان کودک فلسطینی به برادران مسلمان خود...
*****************
این، صدای خواهش من است؛
من؛
"غریب کودک نشسته روی خاک مسجد خدا"
منم که می خوانمت کنون،
مسلمان برادرم...
منم که میخوانم و می خواهمت زِ عمقِ
تولید تازه ای از رادیو پلاک برای شعر «دوباره تپش» صورت گرفته است.
هم بصورت صوتی و هم تصویری.
خوشحال میشویم میزبان گوش ها و چشم های شما باشیم.
این محصول را در نوار بالای صفحه
بســـــــم الله النــــــــور
لذت شعر، به استعاره های چندپهلوی آن است. استعاره هایی که از درونِ رمز آلودِ شاعر، حکایت دارد. درونی پر از رازهای غیرقابل بیان. رازهایی که اگر شاعر را توانِ پرده برداشتن از آنها بود، به استعاره پناه نمی برد و تنها
بــــــسم الله القاصــــم الجــــــبارین
آهسته؛ آرام!
کودکی روی دست های مادرش خفته است...
و پلک های نو گشوده اش را
تا همیشه بسته است.
آهسته؛ آرام!
اینجا مادری ترکشی خورده و
با کودکِ شیرخواره اش