لَپ لوپ لیلَپ لوپ
مامان برام پخته سوپ
سوپ می خورم؛ چاق میشم
مثل چایی داغ میشم
داغ دوغ دیدَغ
لَپ لوپ لیلَپ لوپ
مامان برام پخته سوپ
سوپ می خورم؛ چاق میشم
مثل چایی داغ میشم
داغ دوغ دیدَغ
بســـــــم الله الرحمـــــــن الرحیــــــــم
این شعر را قبلا سروده بودم، اما امروز با تغییرات و اضافاتی، از نو ارسال کردم.
در فراق گنبد طلا
آهی رها شد از قلبِ خسته ی تو و
به ابرها نشست ...
باد، ابرها را روانه کرد
به مشهد الرضا رساند
آسمان بغض کرد و
با صدای تو
بسمک یا انیس القلوب
گویی زمستان است...
هر روزِ من
هر شام من
هر هفته و هر ماه من
هر سال، بعد از سالِ من
در دوری از تابیدنت
بــــــــــــسمک یا تــــــــــوّاب
بخشیدن از مردانگیّ تو نمی کاهد
بخشیده ای ناپختگی های مرا آیا ؟!
در انتظار پاسخی هستم
یک پاسخ باربط
یا پاسخی پیچیده در
بســـــــــــــم الله النــــــــــــــور
... می آید آن فردا
می آید آن فردای ما؛ آری...
با بودنت پُر می شود ناگاه
خالی ترین قسمت
از جمله های
بسم الله الذی خلقنا من نفس واحده
تو را کشف کرده ام به تازگی
لابه لای سطرهای یک کتاب
لابه لای واژه های یک غزل
لابه لای قطره های
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم
فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را
یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را
پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،
آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها
بسمک یا رئـــــــــوف یا رحیـــــــــم
دیروزهای من، بوی خطر می داد
امنیتِ دیروزترهایم
در خانه ی بختم
آرام و آهسته
از پنجره بیرون زد و جایش