بسم الله الذی خلقنا من نفس واحده
تو را کشف کرده ام به تازگی
لابه لای سطرهای یک کتاب
لابه لای واژه های یک غزل
لابه لای قطره های
بسم الله الذی خلقنا من نفس واحده
تو را کشف کرده ام به تازگی
لابه لای سطرهای یک کتاب
لابه لای واژه های یک غزل
لابه لای قطره های
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم
فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را
یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را
پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،
آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها
بسمک یا رئـــــــــوف یا رحیـــــــــم
دیروزهای من، بوی خطر می داد
امنیتِ دیروزترهایم
در خانه ی بختم
آرام و آهسته
از پنجره بیرون زد و جایش
بسم الله النور
هزاران حرف ناگفته
هزاران فکر آشفته
هزاران حسرتِ مانده
هزاران شعرِ ناخوانده
بر این صفحه
بسم الله النور
قرار ما، همین روزها، حرم...
صبح زود یا سحر؛
ظهر، شب و یا پاسی از نیمه شب...
قرار ما، گاهِ نشستنِ شبنمِ معرفت
روی دل های مرده از بی کسی...
قرار ما، کنار رود روان از چشم های مردمان.
زیر سایه بانی خنک،
بسم رب الشهدا و الصدیقین
می نویسد خدای مهربان
روی کوه ها،
به عمق دره ها،
بر بلندای مه آلود ابرها،
روی دیوارهای زخمیِ
بســــــــم ربنا
و صدای نمکین ات جانا
پاشید به گوش دل و از جاکندش.
چون زخمِ دل از صوتِ پُرآرامِ تو سوزید
در حوض خدا،
بســــم الله النــــور
ز آن روز که آموختی ام شعر و ادب را
آن روز که در چشم تو دیدم، آرامش دریا
آن روز که پاکیّ و زلالیِ نگاهت
بســــم الله العــــــزیز
چون قاصدکی کوچک
می آید و می رقصد
تصویر تو در یادم
مهر تو به چشمانم.
چون بغض، فرو می دهم
بسمـــک یا من له العزت و الجبروت
هرچند که یوسف به دلِ مصر، عزیز است
لیکن تو به مصرِ دل یوسف، چه عزیزی!
هرچند زلیخا، رسوای همه مردم مصر است