نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۱۰۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آسیه سلطانی» ثبت شده است

بسم الله الصبـــــــــور 

سکوت را دوست دارم. آرامش را به همراه دارد. 

لیکن دوست تر دارم آن لحظه را که صدای تو، سکوت را می شکند و این تنها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۳ ، ۱۷:۵۲
آسیه سلطانی

بسمک یا رئـــــــــوف یا رحیـــــــــم

دیروزهای من، بوی خطر می داد
امنیتِ دیروزترهایم
در خانه ی بختم 
آرام و آهسته
از پنجره بیرون زد و جایش 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۳ ، ۰۶:۲۶
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

گره زدم به چادرت، بند دلِ شکسته ام

نشسته ام کنار تو، کنار تو نشسته ام

روان شده به گونه ام اشکِ دو دیده بی امان 
دست بکش به گونه و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۳ ، ۲۰:۴۴
آسیه سلطانی

یا حرز من لا حرز له 

وارد خانه که شد، او را بغل کرد. لب را بر گونه های «سلما» سایید و او را بوسه باران کرد. از دلتنگی گفت. از اینکه چقدر زندگی در دوریِ او، برایش سخت است. از روزگار نالید. از اینکه زمانه، زن و فرزندش را از او

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۴۹
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

کنار ریل قطار نشسته ام

با چمدانی بسته. 

نمی خواهم مسافر قطار شوم. 

آمده ام تا  رفت و آمد آدم ها را ببینم 

درس گیرم

و شاید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۴۵
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

بر دشتِ سجاده نشسته ام
دست ها را مقابل صورت گرفته ام
تا نامت را  در گوش خدا زمزمه کنم
ابرِ چشمانم بر دشت می بارد
دانه ی توکل را آبیاری می کند 
و جوانه ی امید، از دامن دشت می روید
و من
مبهوتِ این آفرینش
سر بر خاکِ شُکر می سایم
اشکِ جاری، با تربتِ فرزندِ بوتراب 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۴۶
آسیه سلطانی

 

بسم الله النور 

مرا خُماری کشت
مرهمی نداری تو؟
نوشته ای؛ 
سخنی؛ 
رازی از پرده، بیرون ریز! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۳ ، ۱۷:۱۰
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمن الرحیم

دفتر بزرگ روزگار، ورق می خورد
به امروز می رسد؛ 
کودکانِ غزه 
کشته می شوند؛
بی گناه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۳ ، ۱۴:۳۶
آسیه سلطانی

بسم الله النور

هزاران حرف ناگفته
هزاران فکر آشفته 
هزاران حسرتِ مانده
هزاران شعرِ ناخوانده
بر این صفحه 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۳ ، ۱۵:۱۴
آسیه سلطانی

بسم الله الذی هو علیم بذات الصدور 

نمی خواهم نگاهت را 
نمی خواهم که حتی لحظه ای، آنی، ببینم چشم پاکت را. 
تو را از جانِ خود، من، دوست تر دانستم و این اشتباهم بود؛ می دانی؟! 
نمی دانی... 
تو را درکی نباشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۳ ، ۱۳:۴۳
آسیه سلطانی