نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۱۰۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آسیه سلطانی» ثبت شده است

بسم الله النور 

قرار ما، همین روزها، حرم... 

صبح زود یا سحر؛

ظهر، شب و یا  پاسی از نیمه شب... 

قرار ما، گاهِ نشستنِ شبنمِ معرفت

روی دل های مرده از بی کسی... 

 

قرار ما، کنار رود روان از چشم های مردمان. 

زیر سایه بانی خنک،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۳۰
آسیه سلطانی

یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء

دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم

تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم

می خواهم خانه ای بلورین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۳۱
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

خواب دیدم دختری را هر دو بالش سوخته 
روی یک اسب پرنده، بال و یالش سوخته 

گِرد آنها، خیمه ها آتش گرفته، یک به یک
دیدم آنجا دختری دیگر که شالش سوخته

تازه دامادی  که قبلا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۳ ، ۰۷:۳۳
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

«آیا می شود امری را خواست، و ابزار و ملزوماتش را نخواست؟»  

در حال بحث درمورد داستان «ماده گرگ» بودیم که لابه لای تمام حرفها، استاد، این جملات را بیان کرد. عده ای مثل عکس العمل های  همیشگی شان در فضای مجازی، اصلا به روی خود نیاوردند، عده ای، توضیح خواستند و عده ای هم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۳ ، ۱۰:۲۴
آسیه سلطانی

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

می نویسد خدای مهربان 

روی کوه ها،

 به عمق دره ها، 

بر بلندای مه آلود ابرها،

روی دیوارهای زخمیِ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۱۳
آسیه سلطانی

استقامت ارزشمند است. اینکه پای آنچه که شروعش کرده ای، بایستی. 

هرچقدر اذیت شوی، بایستی...

اینکه نگاه های تمسخرآمیز را

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۵۹
آسیه سلطانی

بسمک یا اول و الآخر 

دریای پر از موج نگاهت به من افتاد
ماهی شدم و مهر و صفایت شده صیّاد

گیرم که تو 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۴۲
آسیه سلطانی

بسم الله الجمیل 

(شعر اردیبهشتی را که ۱۱ اردیبهشت نشر داده بودم، امروز بازسرایی کردم و دوباره به اشتراک گذاشتم. درکل متفاوت شد.) 

اردیبهشت آمد با نغمه های بلبل 
با چهره ای گشاده با یک بغل پر از گل
 
با یک نگاه، مهرش، بر روی خاک غلطید 
با هر نفس به گلشن، جانی دوباره بخشید 

آرام و با لطافت، چون قطره های باران  
گامی به پیش آمد، صد گام رویگردان 
 
از حالت دو چشمش، بیدم به باد داده 
این شاخه های غلطان،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۷:۲۵
آسیه سلطانی

احساس، وقتی تا چشمت غلیان کند، دیگر نمی توانی جلوی سررفتنش را بگیری. می بینی که ناخودآگاه اشک ها جاری شده و جز پاک کردنِ گونه هایت، کاری از دستت نمی آید. 

دو سال و اندی است حالم اینگونه است. نه همیشه. ولی غالبا هر بهانه ای، چشمانم را تر می کند. دلتنگی تا سه هفته پیش

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۰۰
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

برداشتی و نشانه گرفتی دلم را. 
مانده ام در عجب 
مگر تو غرق در گلزارِ اردیبهشت،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۷:۲۶
آسیه سلطانی